حذر ازدوستی احمقان
جدال میان نفس و عقل
جدال ادراکات حسى و ادراکات عقلانى
مناظرهْ راهنماى نادان و راهبر دانا
( 2014)خرس هم از اژدها چون وارهید |
|
وآن کرم زآن مرد مردانه بدید |
( 2015)چون سگ اصحاب کهف آن خرس زار |
|
شد ملازم در پی آن بردبار |
( 2016)آن مسلمان سر نهاد از خستگی |
|
خرس حارس گشت از دلبستگی |
( 2017)آن یکی بگذشت و گفتش حال چیست |
|
ای برادر مر تو را این خرس کیست |
( 2018)قصه واگفت و حدیث اژدها |
|
گفت بر خرسی منه دل ابلها |
( 2019)دوستی ابله بتر از دشمنیاست |
|
او به هر حیله که دانی راندنیاست |
( 2020)گفت والله از حسودی گفت این |
|
ورنه خرسی چه نگری این مهر بین |
( 2021)گفت مهر ابلهان عشوهده است |
|
این حسودی من از مهرش به است |
( 2022)هی بیا با من بران این خرس را |
|
خرس را مگزین مهل همجنس را |
( 2023)گفت رو رو کار خود کن ای حسود |
|
گفت کارم این بد و رزقت نبود |
( 2024)من کم از خرسی نباشم ای شریف |
|
ترک او کن تا منت باشم حریف |
( 2025)بر تو دل میلرزدم ز اندیشهای |
|
با چنین خرسی مرو در بیشهای |
( 2026)این دلم هرگز نلرزید از گزاف |
|
نور حق است این نه دعوی و نه لاف |
( 2027)مؤمنم ینظر بنورالله شده |
|
هان وهان بگریز ازین آتشکده |
( 2028)این همه گفت و به گوشش درنرفت |
|
بدگمانی مرد را سدی است زفت |
( 2029)دست او بگرفت و دست از وی کشید |
|
گفت رفتم چون نهای یار رشید |
خرس: مظهر دوست نادان است که خواهد سودى دهد، لیکن زیان مىرساند. چنان که على (ع) فرماید: «از دوستىِ نادان بپرهیز چه او خواهد تو را سود رساند لیکن دچار زیانت گرداند.»[1]
یَنظُر بِنُورِ اللَّه: به روشنایى خدا مىنگرد. عالمان راهنما چون نفسى پاکیزه دارند و از غرض و مرض دورند، هر چیز را چنان که هست مىبینند اما جاهلان تنها ظاهر را مىنگرند.
مؤمن ار یَنظُر بِنُورِ اللَّه نبود غیب مؤمن را برهنه چون نمود
1331 / د / 1
بد گمانى: یا سُوء الظّن در سرودههاى مولانا گاه ستوده و گاه نکوهش شده است.
در یک تقسیم بندی کلی بد گمانى به دو مورد قسم تقسیم می شود: یکى جایى که مَظَنّه مفسده باشد، آن جا باید احتیاط کرد و بد گمان بود و در حدیث آمده است که «الحَزمُ سُوءُ الظَّنّ.»[2] هر چند بعضى این جمله را مثل دانستهاند. در روایت مُفضَّل بن عُمَر، از امام صادق (ع) است که «الحَزمُ مَساءةُ الظَّنِّ.»[3]
حزم آن باشد که چون دعوت کنند تو نگویى مست و خواهان منند
دعوت ایشان صفیرِ مرغ دان که کند صیّاد در مکمن نهان
مرغِ مرده پیش بنهاده که این مىکند این بانگ و آواز و حنین
232- 230/ د / 3
و قسم دوم از بد گمانى که ناپسند شمرده شده، آن است که به کسى گمان بد برى که از او بدى ندیدهاى و نشنیدهاى. چنین بد گمانى را با غیبت یکى دانستهاند. غزالى گوید: «و غیبت به دل آن بود که گمان بد برى به کسى، بىآن که از وى چیزى به چشم بینى یا به گوش شنوى یا به یقین دانى.» (کیمیاى سعادت، ج 2، ص 90) پس معنى «سوء الظن» یا «گمان بد بردن» در بیت مورد بحث این است که جانب احتیاط رعایت شود، و آدمى ناپرسیده و تحقیق ناکرده هر دعوتى را نپذیرد، یا گفته هر کسى را درست نداند. اما اگر ظاهر کار، درستى و راستگویى گویندهاى را رساند گمان بد بردن ناپسند است و بود که آدمى را از رسیدن به خیرى باز دارد، چنان که امام صادق (ع) از امیر المؤمنین (ع) حدیث کند که «ضَع أمرَ أخِیکَ عَلى أحسَنِهِ حَتّى یَأتِیَکَ ما یَغلِبُکَ مِنهُ وَ لا تَظُنَّنَّ بِکَلِمَةٍ خَرَجَت مِن أخِیکَ سُوءاً وَ أنتَ تَجِدُ لَها فِى الخَیرِ مَحمِلا: کار برادرت را (آن چه گوید یا کند) بر نیکوترین صورت نِه تا آن کند یا گوید که توجیه کردن نتوان، و به سخنى که گوید گمان بد مبر چندان که بتوانى آن را بر صورتى نیکو توجیه کنى.»[4] و از امام صادق (ع) نقل است که فرمود: «اگر جور بر حق غالب باشد روا نیست کسى به دیگرى گمان نیکو برد مگر آن که به نیکویى او عالم باشد.» [5] در بیت مورد بحث، ظاهر کار، خیر خواهى اندرز دهنده را نشان مىدهد چه یک سو آدمى است و یک سو جانور درنده که آن را خرد و تمیزى نیست. پس اگر مجال بد گمانى باشد باید بد گمانى به خرس برد نه به اندرز دهنده.
این قصه در بیت 1936 آغاز شد وتا کنون مولانا سه بار اشاره یی به قصه داشته وباز آن را نا تمام گذاشته است. این حکایت رمز جدال میان نفس و عقل است یا ادراک حسى و ادراک عقلانى یا راهنماى نادان و راهبر دانا. نفس و عقل هر دو آدمى را به سوى خود مىخوانند، تا کدام یک را پیروى کند.
در آغاز این قصه مولانا از شیرمردی سخن گفت که نجاتدهندهْ خرس از کام اژدها بود. اکنون همان مرد به دوستی خرس اعتماد میکند و خود نیازمند «شیرمردی» است که او را از کام این خطر برهاند. مولانا این تمثیل را برای بیان حال افرادی به کار میگیرد که از روی سادگی به دوستی احمقان، دل خوش کردهاند.خردمندی، از دوستی آن مرد دلاور با خرس آگاه شد. از او پرسید: ماجرا چیست؟ این خرس با توچه نسبتی دارد. آن مرد دلاور ماجرای اژدها را بازگو کرد، اما آن خردمند گفت: دلبستن به دوستی خرس، کار ابلهانهای است، زیرا دوستی نادان از دشمنی بدتر است. به هر تدبیری که میدانی او را از خود بران. مرد دلاور و ساده لوح پیش خود گفت: او این سخن را از روی حسادت میزند. سپس به خردمند گفت: تو چرا به خرسبودن او نگاه میکنی؟ تو به مهر و صفای او نگاه کن. خردمند گفت: مهر و دوستی نابخردان فریبنده است. اگر خیال میکنی من حسادت میورزم، بدان که این حسادت من از مهر و دوستی خرس برای تو بهتراست. ای مرد غافل، بیا همراه با من شو و این خرس را از خود بران و خرس را به دوستی و همراهی برنگزین و همجنس خود را رها مساز. مرد سادهلوح گفت: ای حسود، از من دور شو و خودت را نصیحت کن. خردمند گفت: کار من همین بود که تو را آگاه کنم، اما این آگاهی رزق تو نیست و گویا قسمت تو نیست که از آن بهرهمند شوی. ای مرد شریف، من کمتر از خرس نیستم؛ تو خرس را رها کن تا من همنشین و همراه تو شوم. من قلباً برای سرنوشت تو دل لرزانم و آنچه میگویم حقیقت دارد و به نور حق میبینم که تو خود را درخطر افکندهای. ادامهْ داستان و سرانجام دوستی با خرس را از ابیات بعدی میشنویم.
[1] - (نهج البلاغه، کلمات قصار: 38)
[2] - (احادیث مثنوى، ص 74)
[3] - (اصول کافى، ج 1، ص 27)
[4] - (اصول کافى، ج 2، ص 362)
[5] - (فروع کافى، ج 5، ص 298 مسند امام کاظم، ج 3، ص 257)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |